نویسنده: اصغر دادبه

 

تباین، در لغت به معنی جدایی و اختلاف است. در دانش منطق تباین هم اصطلاحی است در حوزه‌ی تصورات، و هم اصطلاحی است در حوزه‌ی تصدیقات (= قضایا).
در حوزه‌ی تصورات: تباین در حوزه‌ی تصورات یکی از نسبتهای چهارگانه (= نِسَبِ اربعه) بین دو کلی است (در برابر «تساوی») و آن چنان است که میان دو کلی هیچ وجه اشتراک و هیچ فرد مشترک نباشد. بدین معنی که هر یک از دو کلی نه بر تمام مصادیق کلی دیگر صدق کند، نه بر شماری از مصادیق آن، مثل مفهوم «کتاب» و «قلم» که نه هیچ قلمی کتاب است، نه هیچ کتابی قلم، یا «گل» و «خار» که نه هیچ گُلی خار است و نه هیچ خاری گُل. خواجه نصیر در بحث «نسبت الفاظ با معانی» در این باب می‌نویسد: «و اما قسم دوم که الفاظ بسیار بر معانی بسیار دلالت کند هر لفظی بر معنی دیگر بی‌اشتراک آن را اسماء متباینه خوانند، مثل انسان و فَرَس (= اسب)».
نقش سالبه‌ی کلیه: بازگشت دوکلی متباین به دو قضیه‌ی سالبه‌ی کلیه استفاده می‌شود: «هیچ کتابی قلم نیست» و «هیچ قلمی کتاب نیست».
کلی و جزئی: تباین را می‌توان به تباین کلی و تباین جزئی تقسیم کرد: 1) تباین کلی، همان نسبتی است که بین دو کلی برقرار است، دوکلی که هیچ یک بر افراد دیگری صدق نمی‌کند، مثل قلم و کتاب، گل و خار، انسان و سنگ و پیشتر از آن سخن گفتیم. 2) تباین جزئی، عبارت است از سلب دو مفهوم کلی از یکدیگر به نحو جزئی. بنابراین تباین جزئی مفهومی گسترده‌تر از تباین کلی دارد و شامل تباین کلی و عموم و خصوص من وجه می‌گردد. به تعبیر دقیقتر تباین جزئی در تباین کلی و در عموم و خصوص من وجه نهفته است: الف) در تباین کلی: بدان سبب که جزئی در کلی نهفته است و کلی، جزئی را هم در بر می‌گیرد تباین جزئی نیز در تباین کلی حضور و وجود دارد. وقتی می‌گوییم: «هیچ گلی خار نیست» و «هیچ خاری گل نیست»، بدیهی است که برخی از گلها هم خار نیستند و برخی از خارها هم گل به شمار نمی‌آیند. چنین است وضع در مثال معروف اهل منطق یعنی این مثال که: «هیچ انسانی سنگ نیست» و «هیچ سنگی هم انسان نباشد به طریق اولی برخی از انسانها هم سنگ نیستند و برخی از سنگها هم انسان نخواهند بود. این اصل منطقی همان است که به تعبیری دیگر در ضرب‌المثل - نیمه ادبی - نیمه عامیه بیان شده است: چونکه صد آمد نود هم پیش ماست. ب) در عموم و خصوص من وجه: وقتی دوکلی افرادی مشترک با یکدیگر داشته باشند و افرادی مخصوص به خود، نسبت آن دو عموم و خصوص من وجه است، مثل نسبت بین «انسان» و «سیاه» و نسبت بین «شاعر» و «نویسنده». چرا که برخی از افراد انسان، سیاه پوستند و برخی نیستند، یا برخی از سیاهها (= اشیاء سیاه) انسان‌اند و برخی انسان نیستند. چنین است وضع «شاعر» و «نویسنده»، یعنی که برخی از شاعران نویسنده هم هستند و برخی نیستند و برخی از نویسندگان شاعر هم هستند و برخی شاعر نیستند. معنی این سخنان آن است که عموم و خصوص من وجه به دو قضیه‌ی موجبه‌ی جزئیه، یا به دو قضیه‌ی سالبه‌ی جزئیه باز می‌گردد، بدین شرح: یک) بازگشت به موجبه‌ی جزئیه: «برخی از شاعران نویسنده هستند» و «برخی از نویسندگان شاعر هستند». دو) بازگشت به سالبه‌ی جزئیه: «برخی از شاعران نویسنده نیستند» و «برخی از نویسندگان شاعر نیستند». وقتی دو مفهوم کلی که بین آنها نسبت عموم و خصوصِ مِن وَجه برقرار است به دو قضیه‌ی سالبه‌ی جزئیه‌ی بازگردانده شوند تباین جزئی - که همانا سلب دو مفهوم کلی از یکدیگر به نحو جزئی است - تحقق می‌یابد و چنین است که تباین جزئی در عموم و خصوص مِن وجه نهفته است (نیز: عموم و خصوص من وجه). از نسبتِ تباین بین دو کلی به مبانیت تعبیر می‌شود و دوکلی را که بین آنها نسبتِ تباین برقرار است متباین می‌نامند (= نِسَبِ اربعه).
در حوزه‌ی تصدیقات (قضایا): تباین در حوزه‌ی تصدیقات یا قضایا از جمله مناسباتی است که بین قضایا قرار دارد و آن عبارت است از اختلاف و گوناگونی دو قضیه در مفاد و معنی. بدین معنی که چون دو قضیه با هم سنجیده شوند اگر مفاد و معنای آن دو قضیه گوناگون و مختلف باشد آن دو را متباین می‌نامند و از نسبت و مناسبت بین آن دو به تباین تعبیر می‌شود. قضایای متباین - به طور کلی - عبارتند از: قضایای متقابل و قضایای متداخل: 1) قضایای متقابل، عبارتند از: قضایای متضاد و داخل تحت تضاد، و متناقض. یعنی قضایایی که بین آنها تقابل سلب و ایجاب (= تقابل تضاد و داخل تحت تضاد)، تضاد و تناقض برقرار است (= تقابل، و هر یک از مواد مذکور) 2) قضایای متداخل، یعنی قضایایی که مناسبت و نسبت بین آنها نسبت تداخل است و آن عبارت است از دو قضیه که در موضوع، محمول و نیز در کیف، وحدت دارند و تنها در کم (= کمیت) مختلف‌اند، مثل دو قضیه‌ی زیر: «هر انسانی حیوان است» و «بعضی از انسانها حیوان هستند». که تنها در کم اختلاف دارند (نیز: تداخل).
منابع :
التنبیهات و الاشارات، النهج الخامس، الفصل الاول؛ ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات، حسن ملکشاهی، 380-386؛ اساس الاقتباس، 9، جوهر النضید، 6-7؛ الحاشیة علی تهذیب المنطق، مؤسسة النشر الاسلامی، 31-35؛ اشکال المیزان، 20-21؛ فرهنگ اصطلاحات منطقی، ماده‌ی «تباین» و «تداخل».
منبع مقاله :
دائرةالمعارف تشیع، جلد 4، (1391) تهران: مؤسسه‌ی انتشارات حکمت، چاپ اول